شمع مزار






















Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


(((( غم نامه آرام ..............

دیدم که چه آتش زده برشمع مزاری  

   می سوزد و آهسته کند گریه و زاری

هر قطره چو افتاده زشمع نگرانم

   یک خاطره را پیش رخ آورده زجانم

گفتم زچه می سوزی به تنهایی وزاری

   گفتا که زهرزنده به جا مانده مزاری

اینان که دراین خوابگه آرام گرفتند

  روزی همه از لعل جهان کام گرفتند

اکنون همه خاموش دراین کنج مزارند

  افسوس زهر دانه که بی برگ و بهارند

می گفت و فنا می شد و آهسته و آرام

  از پا به سرش سوخته از آتش آلام

درگوش من او لحظه آخر به وفا گفت  

  یاد آر که باید به چنین جاو مکان خفت

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:,ساعت20:4توسط دختری بنام آرام | |